.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
روايت همسر شهيد همت از ازدواجشان

همسر شهيد همت يكي از دانشجويان داوطلب اعزامي از اصفهان به پاوه بود كه تابستان 1359 وارد اين شهر شد و همراه ديگر خواهران مستقر در كانون فرهنگي سپاه و جهاد پاوه به كار معلمي و امداد رساني در روستاهاي اطراف پاوه پرداخت. او در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموريت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار ديگر راهي پاوه شد و فعاليت خود را از سرگرفت.
به گزارش شمال نیوز به نقل از برنا: يك شب پيش از آمدن حاجي به پاوه خواب عجيبي ديدم. او بالاي قله‌اي ايستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا مي‌كردم. خانه سفيدي را به من نشان داد و گفت: "اين خانه را براي تو مي‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را مي‌گيرم و بالا مي‌كشم." فرداي آن شب خبر رسيد همت آمده است.

همسر شهيد همت يكي از دانشجويان داوطلب اعزامي از اصفهان به پاوه بود كه تابستان 1359 وارد اين شهر شد و همراه ديگر خواهران مستقر در كانون فرهنگي سپاه و جهاد پاوه به كار معلمي و امداد رساني در روستاهاي اطراف پاوه پرداخت. او در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموريت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار ديگر راهي پاوه شد و فعاليت خود را از سرگرفت.

همت مدتي پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاري اش رفت. خود وي شرح سامان گرفتن زندگي مشترك خود را با حاج همت چنين تعريف مي‌كند: " با يكي دو نفر از دوستان خود عازم كرمانشاه شديم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتي وارد شهر شديم هوا تاريك شده بود. باران مي‌باريد. يك‌راست به ساختمان روابط عمومي سپاه رفتيم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شديم و از روز بعد كار خود را در مدارس پاوه آغاز كرديم. آن زمان شهر رونق بيشتري پيدا كرده بود و بخش عمده‌اي از منطقه پاك ‌سازي شده بود و تعداد زيادي از نيروهاي بومي توسط شهيد ناصر كاظمي و همت، جذب كانون فرهنگي جهاد و سپاه شده بودند.

سفر حج ايشان حدود بيست روز به طول انجاميد. در اين فاصله به اتفاق خواهران اعزامي خانه‌اي براي سكونت خود در شهر اجاره كرديم. يك شب پيش از آمدن حاجي به پاوه خواب عجيبي ديدم. او بالاي قله‌اي ايستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا مي‌كردم. خانه سفيدي را به من نشان داد و گفت: "اين خانه را براي تو مي‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را مي‌گيرم و بالا مي‌كشم." فرداي آن شب خبر رسيد همت آمده است. يكي-دو روز بعد، از فرماندار شهر براي سخنراني در مدرسه دعوت كرده بوديم. گفتند كسالت دارد و همت به جاي ايشان آمد. حالا ديگر او را حاج همت صدا مي‌زدند. چند دقيقه‌اي پس از شروع سخنراني ايشان، برادري از سپاه آمد و خبر درگيري مناطق اطراف پاوه را داد. حاجي عذرخواهي كرد و مدرسه را ترك گفت.

دو روز بعد همسر يكي از برادران اعزامي از اصفهان، كه در آموزش و پرورش فعاليت مي‌كرد و ارتباط صميمانه‌اي با حاج همت داشت، به محل سكونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح كرد، بهانه‌اي آوردم و پاسخ منفي دادم.

آن خانم اصرار كرد و از خلق و خوي شهامت، اخلاص و فداكاري حاجي تعريف كرد و گفت: "ديگران روي شهادت و گواهي همت قسم ياد مي‌كنند." گفتم روي اين موضوع فكر مي‌كنم. دو يا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زديم. او نشاني منزل ما را در اصفهان يادداشت كرد. در آن ايام سپاه پاوه همچنان مشغول پاك ‌سازي روستاهاي مرزي از لوث گروهك‌ها و عراقي‌ها بود و چون او نقش عمده‌اي در فرماندهي اين عملياتها داشت قرار شد پس از اتمام عمليات راهي اصفهان شود.

همزمان با انتقال تعدادي از شهدا به اصفهان فرصتي فراهم شد و حاجي در آن سفر همراه با خانواده خود براي گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا كه شخصيت حاج همت احترام برانگيز بود و علاوه بر آن از قدرت كلام خوبي برخوردار بود و محبت ديگران را نسبت به خود جلب مي‌كرد، در اولين برخورد با خانواده من توانسته بود جاي خود را باز كند.

به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در كانون، امكان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم كردند. فرداي همان روز كه به اصفهان رسيديم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسي را به زمان خاصي بيندازند، اما ايشان با تبحري كه در جا انداختن مطالب داشت گفت: " براي يك مسلمان هيچ روزي بهتر از ولادت بنيانگذار اسلام نيست." و با اين جمله قرار عقد را براي دو روز بعد، يعني هفدهم ربيع‌الاول گذاشت.

دلم مي‌خواست خطبه عقد را امام خميني(ره) بخوانند، اين، يكي از آرزوهايي بود كه زوج‌هاي جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود مي‌باليدند. به حاج همت پيشنهاد كردم از دفتر امام وقتي بگيرند. ولي پيش از آن‌كه درخواست خود را به طور كامل به زبان بياورم حاجي از من خواست صرف ‌نظر كنم. او گفت: " راضي نيستم روز قيامت جوابگوي اين سؤال باشم كه چرا وقت مردي را كه متعلق به يك ميليارد مسلمان است به خودت اختصاص دادي."

قرار خريد گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خريد براي من باز گذاشته بود، اما براي خودش جز يك حلقه ساده كه قيمت آن به دويست تومان هم نمي‌رسيد، خريد ديگري نكرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ريخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجي نيز يك دست لباس سپاه به تن كرده بود. ميهمانان مجلس، اعضاي هر دو خانواده و تعدادي از دوستان من و حاجي بودند. مراسم با صلوات و مديحه‌سرايي برگزار شد، هر چند كه اين‌چنين رسمي در ميان اقوام و خانواده ما معمول نبود.


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

نا شناس 26 فروردين 1388
همت یعنی عشق
نیلوفر 14 شهريور 1388
همه ی زندگی من فقط با یاد قافله سالار عشقم حاج همت امیدوارانه میگذرد من هم سال اینده کنکور می دهم برایم دعا کنید
الماس فهیمی 6 ارديبهشت 1390
ضمن عرض ادب واحترام خدمت دست اندرکاران شمال نیوز خواستم بگویم که من درآن زمان که همسر شهید همت به پاوه آمدند (9)سال داشتم ودقیقاتمام آن وقایع را به خاطر دارم مدانید چرا؟چون درآن زمان مرحوم پدرم از پاسدارن افتخاری وازراهنمایان شهید همت درجبهه بود وهمچنین سرایدار کانون سپاه پاوه خواستم بااین نوشته عرض ادب وسلامی خدمت همسر گرامی شهید همت داشته باشم.هرچند که نمیدانم آیاایشان ماوخانواده مارابیاد دارند یانه. یاد باد آن روزگاران یادباد
الماس فهیمی 6 ارديبهشت 1390
مدیریت محترم سایت خواهشمندام که ازذکرنام نویسنده نظر ات ارسالی درصفحه خوداری نمایید باتشکر

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.146 seconds.